جدال نا برابریست ولی یک پیروز بیشتر نخواهد داشت
در پی جواب در این کتاب و آن کتاب مباش
جواب در جزوه ی دست نویس روزگار است
در مقابل دیدگان توست
قدری دقّت کن ؛
تو مردود شدی ، من می میرم .
بیرون گود نشسته ای
و فرمان میرانی
بیهوده سخن مگوی
غم پیروز است
لبخند ظریف چو شیشه بود
بشکست ، فرو ریخت ، از هم پاشید
غم با غرور بر دور گود قدم بر می داشت
مشتها گره کرده فریاد ، که من پیروزم
و غم با رود خروشان خود
دشت سبز لبخند را پیمائید .
بوسه بر لبانش می زنم
سرم را بر شانه هایش می گذارم
اشکم را خریدار است
روح خسته ام را یاور بوده
در بی کسی هایم همراهم بوده
کنج خلوت دلم همیشه جای اوست
اگر قرار باشد یاری برای خود برگزینم اوست
می دانم که می داند که تا چه حد دوستش می دارم
اگر وجود پر مهرش نبود تا کنون نبود م
آه ....
تو را دوست می دارم سکوتم .
مأمنم گرو من است ، آرزویم خوابیدن
روزی از من پرسیدند که چرا اینگونه
در جوابش گفتم دست من نیست دگر
فکر من مسموم است
غرق در امواج جدایی ها ، شکایت ها
اگر سیری به هامون خیالم داشتی
آدرسی دارم ، سرکی بر آن بزنی بد نیست
بنویس؛
خیابان خزان
کوچه تنهایی
و پلاکش یک قطره اشک
صاحب خانه آن یک خسته فرتوت ز راه که نامش هست دلم .