کلام رعب تردیدم ،صدای یأ س نومیدی
خزانی با بهاری نام ، ضمیری سرد و تاریکم
درختی پیر و فرتوتم ، نهالی خسته از رستن
من آن چنگال تیز اقرارم و تو انکار
من آن رودم که بی راهم
من آن سنگم رها از تنگ قلابی میان آرزوهایم
من آن گنجشکک تنها میان سوز سرمایم
نگاه خسته از دیدن ، کلام خسته از خاموشی و دردم
حضوری پشت دیوارم که آن دیوار ایشانند
من آن نایم که بی نی مانده ام تنها
من آن تابم که بی مه مانده ام تنها
من آن سوتم میان سوتکی گمگشته و تنها